ادبيات کلاسيک، تکيه گاه ادبيات مدرن
تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۱۹۴۶۲۵
خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - پيام حيدر قزويني: گفت و گو با ناهيد کبيري درباره گزيده اشعارش با عنوان «ضيافت شيشه و باران»؛ اين کتاب شامل گزيده شعرهايي از نه دفتر شعر است که نخستين آن ها سال 63 منتشر شده.
«ضيافت شيشه و باران» عنوان گزيده اي از شعرهاي ناهيد کبيري است که مدتي پيش توسط نشر پوينده منتشر شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
عناوين ديگر دفترهايي که در اين کتاب شعرهايي از آن ها انتخاب شده عبارتند از: «آروزهاي پاييزي» (1368)، «غروبي ها» (1372)، «در ستايش خورشيد» (1374)، «دلخوشي هاي پراکنده» (1378)، «طرحي براي سنگ، شرحي براي سار» (1381)، «پنجره اي کافي است تا آفتاب شود» (1386) و «دامنم را مي تکانم از ابر» (1388).
با ناهيد کبيري به مناسبت انتشار کتاب «ضيافت شيشه و باران» گفت و گو کرده ايم و از او درباره ويژگي هاي شعرش پرسيده ايم. کبيري در بخشي از اين گفت و گو درباره اهميت و ضرورت شناخت سنت ادبي مي گويد: «مدرنيزم يکي از رسالت هاي خود را شناخت سنت و نقد آن تعريف مي کند. ادبيات کلاسيک ما تاريخي درخشان دارد.
ما در سرزمين شعر برآمده ايم. شاعر امروز بايد ذهنيت مدرن داشته باشد و شعر و ادبيات سنتي خود را نه تنها بياموزد و بشناسد، بلکه آن را متحول کند و با نگاه و زبان امروز درآميزد. مثل تحول بنياديني که هدايت در داستان نويسي و نيما در شعر ايجاد کرد. آنچه نيما و هدايت کرده اند به معناي حذف و انکار ادبيات کلاسيک نيست. شناخت ادبيات کلاسيک براي شاعر و داستان نويس امروز يکي از ضرورت هاي انکارناپذير است.
ادبيات کلاسيک بستر و تکيه گاه ادبيات مدرن است. تاثير ادبيات کلاسيک ايران در فرم و زبان شاملو که يکي از مدرن ترين شاعران معاصر ايران است، انکارناپذير است. از آن جا که کلمه يکي از اساسي ترين ابزارهاي کار شاعر است، با شناخت ادبيات کلاسيک مي توان به وسعت و وفور کلمه هاي مطرود بسياري نيز دست پيدا کرد و زبان را که گاهي تا نازل ترين حد خود به سوي ابتذال و تکرار پيش مي رود، نجات بخشيد.»
«ضيافت شيشه و باران» گزيده نه مجموعه شعر شما در طول سه دهه است؛ يعني از «لحظه ها در باد» تا «بي سرزمين». در اين گزيده بر چه اساسي به انتخاب شعرهايتان پرداخته ايد؟
گزينش شعرهاي «ضيافت شيشه و باران» پس از عبور از سه دهه، کار آساني نبود. ابتدا با احساسات و دلبستگي هاي عاطفي با شعرها برخورد کردم و شعرهاي بيشتري را از هر دفتر برگزيدم، اما بعد، از فاصله اي دورتر و نگاهي منطقي تر، به حذف يا جايگزيني شعرهاي ديگري پرداختم که هم از ايجاد يک کتاب قطور بکاهم و هم شعرهايي را انتخاب کنم که به حال و هواي زندگي امروز نزديک تر باشند.
اين مجموعه چقدر مي تواند سير تغييرات شعر شما را در طول اين سه دهه نشان دهد؟ مهم ترين تغييرات شعري خود را در طول اين سي سال چه مي دانيد؟
شايد اين پرسش را بايد با منتقدان و مخاطبان شعرهاي من در ميان بگذاريم، اما از آن جا که خودم کم و بيش در زمينه نقد آثار ديگران هم تجربياتي دارم، ممکن است بتوانم با احتياط به سوال شما پاسخ مختصري بدهم. به باور من و چند منتقد ديگر، شعرهاي من که در يک نگاه کلي در ژانر عاشقانه- اجتماعي قرار مي گيرند، در اين مسير به استقلال و فرديت رسيده اند. در يک فضاي عيني و ملموس نفس مي کشند و با شهامت و اعتماد به نفس بيشتر عشق به زندگي و انسان و روياهاي خود را از پشت پنجره به خيابان آورده اند. شعرهاي امروز من از متن تا فرم و اجرا، نگاه ويژه خودشان را دارند.
در شعر امروز ما موسيقي عنصري است که کمتر ديده مي شود. چقدر به موسيقي در شعر اهميت مي دهيد؟
شعر امروز ايران محدود به آن تعداد از شاعراني نيست که شعر را از شعريت تهي مي کنند و به خيلي از عناصر اهميت نمي دهند. در شعر امروز اگرچه وزن از شيوه هاي کلاسيک دوري مي کند، اما با فرم و فضا و کمپوزيسيون شعر و موسيقي کلمه مي آميزد و گره مي خورد.
در شعر سپيد شاملو موسيقي کلام وجود دارد. فروغ نيز که بنيانگذار شعر گفتار است، شعرهايش داراي وزن غيرعروضي است. نيما مي گويد وزن و موسيقي شعر صداي احساسات شاعر است که بايد موافق با طبيعت گفتار باشد. من موسيقي کلام را جدا از شعر نمي دانم و اين آهنگ و ريتم به طور ذاتي و ناخودآگاه خود را با کلمه و کمپوزيسيون شعر من جفت و جور مي کند. موسيقي کلام در شعر صداي قلب شاعر است.
در طول اين سال ها شما هم به عنوان شاعر و هم به عنوان داستان نويس به فعاليت پرداخته ايد. به نظرتان در عرصه شعر و ادبيات داستاني آشنايي با سنت ادبي و اثار کلاسيک فارسي چقدر اهميت دارد؟ به اعتقاد شما اثار کلاسيک فارسي چه امکاناتي پيش روي شاعر يا داستان نويس معاصر قرار مي دهد؟
مدرنيزم يکي از رسالت هاي خود را شناخت سنت و نقد آن تعريف مي کند. ادبيات کلاسيک ما تاريخي درخشان دارد. ما در سرزمين شعر برآمده ايم. شاعر امروز بايد ذهنيت مدرن داشته باشد و شعر و ادبيات سنتي خود را نه تنها بياموزد و بشناسد، بلکه آن را متحول کند و با نگاه و زبان امروز درآميزد. مثل تحول بنياديني که هدايت در داستان نويسي و نيما در شعر ايجاد کرد. آنچه نيما و هدايت کرده اند، به معناي حذف و انکار ادبيات کلاسيک نيست.
شناخت ادبيات کلاسيک براي شاعر و داستان نويس امروز يکي از ضرورت هاي انکارناپذير است. ادبيات کلاسيک بستر و تکيه گاه ادبيات مدرن است. تاثير ادبيات کلاسيک ايران در فرم و زبان شاملو که يکي از مدرن ترين شاعران معاصر ايران است، انکارناپذير است. از آن جا که کلمه يکي از اساسي ترين ابزارهاي کار شاعر است، با شناخت ادبيات کلاسيک مي توان به وسعت و وفور کلمه هاي مطرود بسياري نيز دست پيدا کرد و زبان را که گاهي تا نازل ترين حد خود به سوي ابتذال و تکرار پيش مي رود، نجات بخشيد.
در اين سال ها شما به ترجمه شعر هم پرداخته ايد، آشنايي با جريان هاي شعر غربي چقدر براي شاعر ضروري است؟
اغلب براي هر شاعر، چه خاورميانه اي، چه آفريقايي، چه امريکايي و اروپايي و هر کجايي، پيش مي آيد که از خود بپرسد «او با شعرهايش کجاي جهان ايستاده است؟» ترجمه شعر اين فاصله هاي جغرافيايي را از بين مي برد و شاعران را به هم نزديک مي کند. شاعر با شناخت شعرهايي که به زبان هاي ديگر و از فاصله اي دور نوشته شده اند، به جهاني بي مرز نزديک مي شود، به ذهنيتي وسيع تر دست پيدا مي کند و گاه با دريافت حس و انديشه اي مشترک با شاعري در آن سوي دنيا احساس نزديکي و يگانگي مي کند. اين ترجمه ها شعر را از ذهن بسته سرزمين بومي خود فراتر مي برد و هواي تازه اي به شيوه نگرش شاعر به زندگي و عشق و آزادي و مرگ و عناصري از اين دست مي دمد.
گرچه شعر در مقايسه با داستان، جهان شخصي تري را در بر مي گيرد، اما با اين حال شعر براي شما چقدر در ارتباط با مسائل سياسي و اجتماعي تعريف مي شود؟ به طور کلي چقدر مي توان در واقعيت زمانه را در شعر پي گرفت؟
شعر هم مثل هنرهاي ديگر هميشه با نابساماني هاي اجتماعي در تقابل است، اما براي رفع آن کاربرد ابزاري ندارد. فقط مي تواند حس بيداري و همذات نداري را در مخاطب برانگيزد و با او همدردي کند. اگر شعر براي شاعر «زندگي» تعريف شده باشد، بايد همه پديده ها و دوآليته هاي خير و شر زندگي را در خود داشته باشد. شعر از جامعه جدا نيست. کور نيست. کر نيست. خبرها را مي شوند. آدم ها را مي بيند. با آن ها مي خندد. با آن ها زخمي مي شود. مي افتد. سانسور مي شود. در کوچه هاي آشناي وطنش گم مي شود. با يگانه ترينش بيگانه مي شود. تنها مي شود. مي ميرد و با اولين آواز چکاوکي که يک روز از پشت پلک هاي خواب مي خواند، دوباره زنده مي شود، بهار مي شود...
با مروري بر شعرهاي شما، به نظر مي رسد که نوعي ايجاز در کليت شعرهاي شما وجود دارد. چقدر به ايجاز در شعر اهميت مي دهيد؟
يکي ديگر از ويژگي هاي شعر در جهان امروز ايجاد است. در حدي که بتواند با کمترين کلمات، بيشترين حس و تصوير و پيغام و ارتباط را ميان شعر و مخاطب برقرار کند. من اغلب در دوباره خواني يکي شعر هر کلمه و سطري را که احساس کنم چيزي به شعر اضافه نمي کند، بي اعتنا حتي به جذابيتش آن را حذف مي کنم و باور دارم که تکرار حروف و واژه ها و سطرهاي اضافي به شدت ملال آور است و شعر را خفه مي کند. از سوي ديگر به شعرک هاي پيامکي و اينترنتي و اس ام اسي هم که اين روزها بسيار متداول شده و بيشتر به شوخي و کلمات قصار شباهت دارد، هيچ ارادتي ندارم.
نظرتان درباره شعر تصويري چيست و چقدر به تصوير در شعر خودتان توجه مي کنيد؟
تصويرسازي يکي ديگر از عناصر شعر است که در ذهن شاعر، با خيال خلاقانه او و با زبان شاعرانه ساخته مي شود. تصوير، شعر را به هنر نقاشي نزديک مي کند و بر تاثير چندبعدي شعر مي افزايد. در شعر امروز اگر تصوير با نگاهي متفاوت و نو در جهان ذهني و عيني شاعر ساخته شود، مي تواند تفسيرهاي متفاوتي را از شعر ارائه دهد. در ذهن من اما هر زمان که شعر هست، تصوير هم هست، بي آن که حتي درباره اش فکر کرده باشم. شکل ها و رنگ ها و تصويرها را خيلي ها در شعرهاي من ديده اند و چند نقاش از نزديکي فضاي شعرها با فضاي نقاشي با من حرف زده اند. من اين تصويرها و رنگ ها و صحنه ها را در ذهنم مي بينم و مي نويسم. اين رفت و برگشت هاي عيني و ذهني هميشه در من اتفاق مي افتد؛ هم در شعرها و هم در داستان هايم.
روايت چقدر مي تواند در شعر وارد شود؟ آيا بايد حد و مرزي براي روايت در شعر قائل شد يا شعرهاي روايي را به ديگر شعرها ترجيح مي دهيد؟
من در شعر به هيچ بايد و نبايدي اعتقاد ندارم. شعر بايد شعر باشد. بعضي شعرها روايتي در خود دارند، بعضي شعرها ندارند. روايت يکي از شيوه هاي قديمي شعر است. بسياري از نمايشنامه هاي منظوم و شعرهاي کلاسيک رد قالب داستان هاي موزون سروده شده اند، مثل «منطق الطير» عطار، «مثنوي» مولوي، «شاهنامه» فردوسي، «هفت پيکر» نظامي و... روايت مي تواند ابتدا يا براساس داستاني به شعر تبديل شود يا همزمان در شعر آفريده شود.
شيوه دوم در شعر بعضي از شاعران مدرن ما مثل نيما، اخوان، سيمين بهبهاني و شاملو به کار رفته است. شيوه اي که شاعر روايت را با تخيل خود خلق مي کند. شعر «سنگ آفتاب» اکتاويو پاز و «بلندي هاي ماچوپيچو»ي پابلو نرودا نيز به همين گونه است.
آيا موافقيد که شعر امروز فارسي با بحران مخاطب رو به رو است؟ از اين جهت که امروز مجموعه شعرهاي زيادي منتشر مي شود، اما بسياري از اين مجموعه ها هيچ گاه به چاپ هاي بعدي نمي رسند و مخاطبي براي آن ها وجود ندارد.
بحران مخاطب به يقين يکي از آسيب هاي هولناک فرهنگي در زمينه شعر و ادبيات است. در يک جامعه بالاي هشتاد ميليوني وقتي تيراژ کتاب شعر از پانصد جلد ناقابل به دويست نسخه کاهش پيدا مي کند، آن جامعه با يک تراژدي جدي فرهنگي و اجتماعي رو به رو است. اگرچه اين بحران تنها به جامعه ايران محدود نمي شود و انسان عصر تکنولوژي از طبيعت انساني اش دور شده است، با اين همه در جامعه اي مثل ايران که عمري به شعرش باليده بوده، اين به يقين يک مصيبت است.
يکي ديگر از مسائلي که در کار برخي شاعران ما ديده مي شود، مسئله تکرار است. شما چقدر تلاش مي کنيد شعرتان به ورطه تکرار نيفتد؟
هر تکراري در شعر و هنرهاي ديگر به شدت خسته کننده و ملال آور است و هرگونه کشش و شوقي را از مخاطب سلب مي کند. شعرهاي تکراري، شعرهايي بي حرکتند و با تخيلي محدود در محور دايره اي کوچک هي دور مي زنند، درو مي زنند، دور مي زنند... انگار براي نجات خود هيچ منظر و مضمون و فرم و فضاي تازه اي پيدا نمي کنند و در حال و هوايي خفه نفس به احتضار مي کشند.
شاعر بايد همه کهنگي هاي ذهن و زبان خودش را دور بريزد تا بتواند شهامت خط زدن تکرارها را به دست بياورد. در مورد خودم بايد بگويم تمام سعي و کوششم را مي کنم تا آن خودشيفتگي را که به طور ناخودآگاه در درون هر هنرمندي نسبت به کارش وجود دارد، از خود دور کنم تا بتوانم پيش از ارائه يک کار توليدشده، آن را تا آن جا نقد و اصلاح کنم که نسخه پاياني را واقعا دوست داشته باشم.
شعر امروز فارسي را چقدر دنبال مي کنيد و نظرتان درباره وضعيتش چيست؟
من کارها را با علاقه مندي دنبال مي کنم و از اينکه در اين روزگار نابسامان دغدغه بزرگ شاعران راستين، چه در ايران و چه در خارج از ايران، چيزي به جز شعر نيست، خوشحال مي شوم و بر اين باورم که با همه چالش ها و نااميدي ها، تا لحظه اي که زندگي هست، شعر هم هست و شاعر با همه احساس غربتش تنها نخواهدماند.
هم اکنون مشغول انجام چه کاري هستيد؟ آيا اثري آماده انتشار داريد؟
رمان تازه اي دارم به نام «تيراندازي در باک هد» که از سوي انتشارات بوتيمار در مرحله بررسي وزارت ارشاد است. براي يک دفتر شعر ديگر در تدارک جمع آوري شعرهاي جديد نيز هستم که به زودي نام آن را پيدا خواهيم کرد. اين نامگذاري ها براي من هميشه يکي از جذاب ترين بخش هاي کار است.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۱۹۴۶۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
به گزارش قدس آنلاین، پل استر یکی از نویسندگان محبوب جهان بود و آثار او به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شد. نویسندهای که بسیاری او را با شاهکارش «سهگانه نیویورک» (شهر شیشهای، ارواح و اتاق دربسته) میشناسند و من با رمانهای دلچسب «تیمبوکتو»، «سانست پارک» و «موسیقی شانس».
پل استر مثل بسیاری از نویسندگان آمریکایی علاقهمندان زیادی در ایران دارد، به طوریکه ناشرانی مانند نشر افق و چشمه، کتابهای او را با رعایت قانون کپیرایت و فاصله کمی از انتشار جهانی، در ایران ترجمه میکردند و به چاپ میرساندند.
او نخستین کتابش را در سن ۳۵سالگی و در سال ۱۹۸۲ نوشت؛ یک زندگینامه اما با روایت داستانی به نام «اختراع انزوا». دو سال بعد، سهگانه نیویورک را نوشت که سبب شد نام پل استر در محافل ادبی انگلیسیزبان مطرح شود. پس از انتشار این سهگانه، منتقدان و کتابخوانها آثارش را با جدیت بیشتری دنبال کردند.
سهگانه نیویورک، مشهورترین اثر پل استر، از سه رمان به هم پیوسته تشکیل شده است: شهر شیشهای، ارواح و اتاق دربسته؛ داستانهایی بهیاد ماندنی و اسرارآمیز که به شکلی نفسگیر، خواننده را درگیر اتفاقات خود میکنند. سه رمان کوتاه معمایی، فلسفی و کارآگاهی که شخصیت هر داستان در شهر نیویورک دچار ماجراهای عجیب و غریبی میشوند؛ اتفاقهایی که سرانجام آن جنون، سرگشتگی و بحران هویت است. این کتابها جسورانه نوشته شده و سرشار از پیچیدگیهای انسانی و عاطفی هستند.
جهان خاص «پل استر»
در ابتدا برچسب ژانر کارآگاهی را بر آثار استر گذاشتند اما با انتشار آثار دیگرش مشخص شد او نویسندهای است که جهانی مخصوص به خود دارد؛ جهانی که مهمترین مؤلفههای آن پرداختن به بحران هویت، فقر، مفهوم انزوا، شکستن فضا و زمان و تأکید او بر پدیده شانس است.
قهرمانهای کتابهای استر اغلب خود را گرفتار داستان سرنوشت یا نقشههای دیگری مییابند؛ چیزی فراتر از توان و تصورشان، چیزی که آنها را به این پرسش میرساند که
«من کیستم؟» (این ویژگی در اثر «موسیقی شانس» بسیار مشهود است) او در همه این سالها در آثارش قهرمانی خلق کرده که هر کدامشان میتواند آینهای مقابل مخاطب بگذارد و مخاطب با خواندن داستان شخصیتها به کشف خود دست پیدا کند.
اما یکی ازآثار دلچسب پل استر، رمان «تیمبوکتو»ی او است. یک داستان تمثیلی مدرن که میخواهد با بیان ساده، از معانی ژرف صحبت کند.
قهرمان داستان «تیمبوکتو» سگی به نام آقای بونز است که همراه و همدم همیشگی مردی بیخانمان از بروکلین به نام ویلی جی.کریسمس میشود. ویلی از نظر جسمانی وضعیت خوبی ندارد و همزمان با وخیمتر شدن حالش، به همراه آقای بونز به سوی بالتیمور راه میافتد. داستان سفر آنها توسط آقای بونز روایت میشود. پل استر با قرار دادن سگ به عنوان یک شخصیت داستانی، موفق شده یکی از غنیترین و هیجانانگیزترین داستانها در ادبیات آمریکا را خلق کند. این کتاب از نگاه حیوانات، دنیای انسانها را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد.
نوشتن از جزئیترین خاطرات
پل استر که در سال ۲۰۱۷ نامزد جایزه معتبر بوکر شد جزو نویسندگانی بود که ید طولانی در نوشتن آثار زندگینامهای داشت. او در آثاری مانند «اختراع انزوا»، «بخور و نمیر» و «خاطرات زمستان» با دقت و ریزبینی به بررسی جزئیترین خاطرات خودش دست زده است؛ از سرمای کف اتاق در ۶سالگی گرفته تا تجربه گرسنگی و فقر تا علاقه دیوانهوارش به بیسبال و موسیقی.
آقای نویسنده علاوه بر ورزش و موسیقی با دنیای سینما هم بیگانه نبود.
او خالق بیش از ۳۰اثر بود که از این میان چندین عنوان به فیلم تبدیل شدهاند که «موسیقی شانس» از آن جمله است.
استر خودش فیلمنامههایی نوشت که با فیلمنامه «دود» (۱۹۹۵) با بازی هاروی کایتل، ویلیام هرت و جیانکارلو اسپوزیتو آغاز شد. سپس همراه وانگ بهطور مشترک دنبالهای به نام «آبی در چهره» را کارگردانی کرد.
سال ۱۹۹۸، آستر همراه کایتل، سوروینو و ریچارد ادسون فیلمنامه «لولو روی پل» را نوشت و کارگردانی کرد. او سال ۲۰۰۷ در فیلم «زندگی درونی مارتین فراست» با بازی دیوید تیولیس، ایرنه جاکوب و مایکل ایمپریولی بار دیگر همین وظیفه را انجام داد.
استر در مورد ورودش به دنیای فیلمسازی گفته بود: «من بیشتر یک نویسندهام. نویسندگی کار من است. فیلمسازی برای من یک راه دیگر برای قصهگویی است».
پس از کتاب «مردم حمام خون» آخرین کتاب پل آستر که با عنوان «باومگارتنر» منتشر شده، به پروفسوری میپردازد که با خاطره تلخ مرگ همسرش مبارزه میکند. استر در زمان نوشتن این رمان با بیماریاش دست و پنجه نرم میکرد و هنگام نوشتن رمان در مصاحبههایش تأکید کرده بود این رمان شاید آخرین اثرش باشد. او گفته بود: «احساس میکنم وضعیت سلامتیام آنقدر مخاطرهآمیز است که بگویم شاید این آخرین چیزی باشد که مینویسم و اگر این پایان باشد پس با این مهربانی انسانی که به عنوان نویسنده در محافل صمیمی دوستانم احاطهام کرده، باید بگویم ارزشش را داشت».